پژواک لحظه ها
امانتداری
وقتی به دهلاویه رسیدیم، دوست داشتم به عکسش خیره بشم تا... ، ولی... ولی وقتی بهش رسیدم، روم نشد تو روش نگاه کنم...
انگار چشماش باهام حرف می زد... انگار دلم می فهمید چی می خواد بهم بگه... انگار خودش رو مسئول خون اون می دونست...
تو راه برگشت دلم پبغامش رو رسوند که:
چه خوب امانتداری کردی...!؟
سجده گاه ملائک
این خاک ها من رو معذّب می کنه...
هرجایی که پا می زاریم ممکنه جای پای یه شهید باشه که ما اون رو از بین می بریم... چی کنیم هنر ما هم همینه که:
جای پای شهدا رو لگد مال کنیم با این امید که شاید به جایی برسیم که اونا بودن...!
نوشته شده در دوشنبه 90/8/30ساعت
10:2 عصر توسط محسن کاج نظرات ( ) | |
Design By : Pichak |